عشق بزرگسالی🤍
بسم الله مهربون :)
با چشمای خودم دیدم، با تمام قلبم لمس کردم، با تمام روح و وجودم احساس کردم که آدمی میتونه نور دنیای یه آدم دیگه باشه. آدمی میتونه تمام عشق و امید یه آدم دیگه باشه، آدمی میتونه شفای یه آدم دیگه باشه.
بسم الله مهربون :)
با چشمای خودم دیدم، با تمام قلبم لمس کردم، با تمام روح و وجودم احساس کردم که آدمی میتونه نور دنیای یه آدم دیگه باشه. آدمی میتونه تمام عشق و امید یه آدم دیگه باشه، آدمی میتونه شفای یه آدم دیگه باشه.
بسم الله مهربون :)
شاید این رفتاربینی و نکته سنجی و حساس بودنم نتیجه ی آسیب های گذشتمه. من حرف های قشنگ ولی تو خالی زیاد شنیدم. ادعاهای زیاد و الکی بسیار دیدم. احتمالا به خاطر همینه الان دیگه اصلا برام مهم نیست کی چی میگه و همیشه فقط دقت میکنم چیکار میکنن و چقدر شبیه حرفاشونن! حتی مهمترین و نزدیک ترین آدم های زندگیم هم از این قاعده مستثنی نیستن. هیچ فرقی نمیکنه.
آدمی که حرفِ بدون عمل باشه بدون کوچکترین فکر و فرصتی برای همیشه از زندگی من حذف میشه :) عمرا اجازه بدم از یه سوراخ دو بار گزیده بشم!
بسم الله مهربون :)
اون روزی که تخصص رادیو یا پاتو بگیرم و نخوام به عنوان GP با مریض ها سر و کله بزنم عید منه.
نمیبخشم خودم رو اگه رادیولوژیست یا پاتولوژیست نشم!
"باید" بشه، "باااااید" !
بسم الله مهربون :)
حالا که بزرگ شدم، حالا که با تجربه شدم، حالا که بارها زخم خوردم و شکستم، حالا که هم خوب رو تجربه کردم هم بد رو باید بگم هیچی، مطلقا هیچی جز اینکه عشق و رفاقت رو توی یه نفر پیدا کنی نمیتونه تو رو خوشبخت کنه! شگفت انگیزه عزیزان، واقعا شگفت انگیزه!
نه پول، نه پزشک بودن، نه پایگاه و موقعیت اجتماعی داشتن، نه پرستیژ داشتن، هیچکدوم واقعا هیچکدوم به هیچ دردی نمیخورن :)))
وقتی هم عاشقید، هم رفیق همید، قدرتتون ضرب در هزار میشه. میتونید کنار هم دنیا رو فتح کنید و پیشرفت کنید و کیف کنید، کیف کنید، کیف کنید!
بسم الله مهربون :)
تا مدت ها باورم نمیشد پزشک اورژانس منم و یه بیمارستان به این شلوغی رو باید منیج کنم! تازه داره باورم میشه.
حالا اون حل شده الان مشکل اینه باور نمیکنم اونی که عروسه منم :/ اصن انقدر همه چی برام عجیبه که الله اکبر :)) من فقط تصمیم گرفتم ادامه ی عمرم رو با بهترین دوستم باشم، همین. چیه این همه پیچیده ش میکنن خب :))))
بسم الله مهربون :)
هر لحظه از طرح برام یه تجربه ی تازه و جدیده. انگار با شروع طرح تازه آموزش پزشکی رو شروع کردم و هرچی قبلا طی این هشت سال خوندم بی فایده بوده. گاهی از شدت خستگی زیاد خودم رو لعنت میکنم چرا اومدم درمان و خودم رو درگیر اورژانس کردم. میتونستم برم یه مرکز بهداشت و کل دو سالش رو بشینم پشت میز، پا بندازم پشت پا و نهایتا یه فشارخون چک کنم. گاهی هم از خودم تشکر میکنم اومدم به خودم سختی میدم ولی در عوض واقعا یاد میگیرم.
کشیک امشب برام پر از تجربه بود. پر از یادگیری. الحمدلله واقعا❤️
بسم الله مهربون :)
حالا دیگه باور میکنم که آدمی میتونه نور دنیای یه آدم دیگه باشه🤍
بسم الله مهربون :)
آن شب که من عروس خوشههای اقاقی شدم آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود و آن کسی که نیمهی من بود،به دورن نطفهی من بازگشته بود و من در آینه میدیدمش، که مثل آینه پاکیزه بود و روشن بود و ناگهان صدایم کرد و من عروس خوشههای اقاقی شدم🤍
بسم الله مهربون :)
به هرچیزی توی زندگیم مطمئن نباشم به تو از ته قلبم یقین دارم.
مطمئن ترین انتخاب همه ی عمر منی.
بسم الله مهربون :)
کله م بوی قرمه سبزی میده توی اورژانسی کار میکنم که متخصص طب نداره و به عنوان خط اول خودم همه ی مریض ها رو میبینم و منیج میکنم.
امروز نشسته بودم یه خانومی رو آوردن، هر قدم که برمیداشت، یه اُق میزد و یه لیوان خون بالا میاورد. یعنی در لحظه تمام کف بیمارستان خون شد. از این حجم از خون شوکه شده بودم. هیچ وقت همچین چیزی ندیده بودم! یادم افتاد که من دیگه اینترن نیستم، باید بلند شم یه کاری کنم، هنوز به مریض نرسیده بودم که جلوی چشمم رفت توی شوک هایپوولمیک و داشت میرفت اون دنیا کلا! به بدبختی مریض رو برگردوندم. یعنی من میکشیدم، عزراییل میکشید، من میکشیدم، عزراییل میکشید :)) فقط میخواستم مریض رو stable کنم بندازمش گردت سرویس داخلی. خیلییییی بهم استرس وارد شد! خیلیییییی زیاد!
راه دراز و طولانی ای رو در پیش دارم و سخت البته ...
بسم الله مهربون :)
زیبا حقیقت دارد این بار
تو نزدیکی و این جا
غزل میبارد این بار🤍
بسم الله مهربون :)
طبابت شرافتمندانه ترین و بلند مرتبه ترین حرفه ی دنیاست.
بسم الله مهربون :)
کار کردن توی اورژانسی که دعوا و چاقو کشی جز روتین روزانهاش هست!
بسم الله مهربون :)
خب من نداشتم 3_4 میلیارد پول دستگاه لیزر بدم. قبول کردم شریک بشیم. پروانه از من، دستگاه از اونا، با شراکت 70_30، چیزی که معمول بین پزشک هاست. قبول کردن؟ نه! آخرش قرداد رو 50_50 بستیم. مجبور بودم. راضی نبودم اما واقعا مجبورم حداقل یکی دو سال اینجوری کار کنم.
حال عجیبی دارم. دیپلم داره. یک هزارم زحمت های من رو نکشیده ولی پا به پای من داره پول درمیاره. چرا؟ چون باباش پولداره ولی بابای من کارمند ساده بوده!
بسم الله مهربون :)
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ💚
بسم الله مهربون :)
🍀
برای یکی از کارام 200 میلیون تومن کم داشتم. چیکار کردم؟ یک ماهه قرض کردم به امید سوددهی. اولین ریسک بزرگ زندگیم بود. کل ماه گذشته استرس داشتم اگه انقدری که پیش بینی میکنم درآمد نداشته باشم چی؟ امروز با 2 روز تاخیر پولی که قرض کرده بودم رو پس دادم. 700 هزار تومن هم موند برای خودم :)))))) چقدر بزرگ شدم پسر! باور نمیکنم این منم. چقدر امید دارم به این آینده ی روشن.
🍀
مرسی که هرچی اصرار کردم قبول نکردی. اون موقع دلم از دستت شکست، تیکه تیکه شد الان اما دنیا دنیا ممنونتم. من رو نجات دادی. بزرگترین لطف رو در حقم کردی. خودم نادان بودم. من غم بزرگم رو تبدیل کردم به کار بزرگ. لازم بود اونجوری قلبم تیکه تیکه بشه. لازم بود اون سیلی به صورت من خورده بشه تا از همه ی اون تصورات پوشالی ای که توی ذهنم ساخته بودم و مثل گنج ازشون نگهداری میکردم بیام بیرون. تا پام رو بذارم به دنیای واقعیت و با قدرت دوباره خودم رو بسازم، آینده رو بسازم، توی این سن مستقل ترین و شادترین باشم. واقعا ممنونم ازت.
🍀
خیلی آدم ساده و کیوتیه. من میدونم آخرش بدون توجه به عواقبش لپاش رو میکشم و کییییییف دنیا رو میکنم.
🍀
دارم میرم مسافرت. تنهایی. جایی که همیشه آرزوش رو داشتم :) این خدایی که من میشناسم خیلیییییییی خدایی بلده برای بنده هاش.
🍀
همینا :))
بسم الله مهربون :)
بهم دروغ بگو، بعد بشین تماشا کن ببین چجوری ریشه ی دوستیمون رو برای همیشه قطع میکنم.
بسم الله مهربون :)
🍇
مریض خیلی بدحال و دم مرگ که میبینم در لحظه قلبمم میفته کف دستام. اصلا انگار قرار نیست هیچ وقت برام عادی بشه. من هنوز باور نکردم اونی که توی این موقعیت ها دکتره و باید یه کاری کنه خودمم ://
🍇
حضور بعضی آدم ها توی زندگیمون شاید ظاهرا خیر باشه اما در باطن شر مطلقن. تو برای من برعکس بودی. فکر میکردم شر مطلقی و ازت فرار میکردم. ولی خیر شدی.
🍇
خداروشکر به خاطر همه چی. به خاطر این آرامش، خوشحالی، رضایت. مثل یه پَر احساس رهایی و سبک بالی دارم.
بسم الله مهربون :)
مسئولیت طبابت خفه م کرده. واقعا خفه م کرده. کاش یه دختر گلفروش بی دغدغه بودم!
دلم میخواد تا بی نهایت فرار کنم! توی 18 سالگی یک درصد هم فکر نمیکردم دارم جون میکنم و رقابت میکنم تا همچین بار سنگینی رو بیارم روی دوش خودم!
دیوونه بودم؟ کاش تجربه و عقل الانم رو داشتم.