آخرین روز فروردین!
بسم الله مهربون :)
یک:
برای خودم آنژیوکت زدم. وقتی برای خودم سرم میزنم همزمان بدترین و بهترین حس های دنیا رو دارم. بهش گفته بودم آنژیوکت آبی بیاره، بنفش آورده بود :|||| طفلک من!
دو:
یه ترکیبی توی اورژانس یاد گرفتم که بهش میگفتیم "کوکتل معده"!. ترکیب زیاد علمی ای نیست. یعنی توی هیچ رفرنسی پیدا نمیشه ولی خیلی موثره. براش درست کردم و بردم بهش دادم معده دردش بهتر بشه. از اون روز گیر داده تو چقدر دکتر خفنی هستی، بیا با هم بیشتر آشنا بشیم. بشین بابا :))) کوکتلتو بنوش!
سه:
رضا گیر داده به یکی از دوستام. دعوامون شد. بهش گفتم به قرآن بفهمم بهش نزدیک شدی یا هرگونه سیگنالی چه ضعیف چه قوی فرستادی خودم گردنت رو میشکنم. واقعیت اینه که دوستم حیفه. بازیچه نیست.
چهار:
وسط مهمونی رفتم نمازم رو بخونم. برگشتم انقدر تیکه انداخت که دلم میخواست سرش رو بکنم توی پی پی گاو :|| حالا که این کار از دستم برنمیومد ولی جوابامم کمتر از این کار نبود. اصلا شورش رو درآورده بود.
پنج:
کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری؟!