پسرا واقعا عجیبن.
بسم الله مهربون :)
امروز عصرونه دعوت بودم. یه جمعی از پزشک های جوون و موفق که همشون رو خیلی دوست دارم. خیلی سال پیش یه دستبندی هدیه گرفتم که قیمت مادی نداره. یعنی همین الان هم شاید به 20 هزارتومن نرسه. از این چرم ها که با یه فلز که نمیدونم از جنس چیه روش نوشته شده " آشوبم، آرامشم تویی". اما خیلی دوسش دارم. یه انرژی قوی داره که مستقیم به قلبم وصل میشه.
یکی از پسرای جمع که از قضا یه جراح جوون و خفن هم هست توجهش جلب شده بود که این دستبند چیه پوشیدی. گلریزون کنیم یه دستبند درست و حسابی واسه دکتر بخریم. انقدر اذیتم کرد که دلم میخواست با فلز همون دستبند شاهرگش رو بزنم :))) آخرش بهش گفتم از اون هدیه هاییه که به قلبم وصله، ولم کن دیگه بابا. از وقتی اومدم خونه پارانویید شده، پیام، پیام، پیام که مگه قبلا کسی توی زندگیت بوده؟ تو که با کسی نیستی!
من واقعا نمیفهمم. واقعا پسرا رو نمیفهمم. واقعا واقعا واقعا عجیبن. الان فازش چیه؟! خب چه ربطی به تو داره اصن!!! توضیحی بهش نمیدم که دلش آروم بشه. بذار توی همین حال و هوا بمونه ادب شه.